خاطراتی از استاد ایرج افشار به قلم حسین مسرت
نوجوانی بیش نبودم که نام استاد ایرج افشار را بر پیشانی کتاب خوشرنگ و آبی یادگارهای یزد که با عکس بنای باشکوه مسجد جامع یزد زینت یافته بود، آشنا شدم از آن زمان به بعد، نام او را بر سر در بسیاری کتابهای تاریخی ایران دیدم، تا اینکه در سال 1363 که به گونۀ جدّی وارد عرصۀ پژوهش در تاریخ و فرهنگ یزد شدم، بیش از پیش با نام و کارهای او برخورد کردم.
و از زمانی که در بخش پژوهش سازمان ملّی حفاظت آثار باستانی یزد مشغول به کار شدم، کتابهای تاریخ یزد (جعفری) تاریخ جدید یزد (احمد کاتب یزدی)، جامع مفیدی (مستوفی بافقی) جامع جعفری (طرب نائینی) و دورۀ دو جلدی یادگارهای یزد، دستافزار توانمندی برای پژوهشهای حقیر در حوزۀ تاریخ و معماری یزد شد. و بر کوششهای خستگیناپذیر او در گردآوری و نگارش یادگارهای یزد آفرین میگفتم.
گذشت تا آنکه از سالهای 1363 به بعد، گفتارهای تاریخیام در ندای یزد چاپ میشد، هوس پژوهش در تاریخ مشروطه یزد را در سر پروراندم و یاداشتهایی فراهم نمودم، به هر جا میرفتم، نشانی استاد ایرج افشار را میدادند، با سری پرشور که ناشی از جوانی بود، راهی دفتر بنیاد موقوفات افشار در تهران به تاریخ تیر 1364 شدم. در آنجا برای نخستین بار استاد را دیدم که به همراه آقای کریم اصفهانیان سرگرم غلطگیری نمونههای چاپی مجلّۀ آینده بودند. استاد بیآنکه سربلند کند، از دور پرسید: بفرمایید چه کار دارید، گفتم از یزد آمدم و در کار پژوهش تاریخ مشروطۀ یزد هستم، در همان حال گفت: ای جوان چرا از یزد به اینجا آمدی؟ تا آنجا که در یادم است، آقایی در یزد مشغول کارهای پژوهشی در تاریخ است. اگر درست حافظهام یاری کند، نام او را به خاطر آورم، بهتر است بروی نزد او، آهان برو یزد، سراغ آقای حسین مسرّت که من مقالاتش را در ندای یزد دیدم، حتماً او میتواند به تو کمک کند.
لبخندی زدم و گفتم: استاد، حسین مسرّت خود من هستم. آن گاه بود که استاد افشار به یکباره کاغذ و قلم را به کناری نهاد و خطاب به اصفهانیان گفت: آقای اصفهانیان، این حسین مسرّت که همیشه در مطبوعات یزد مقاله مینویسد: همین جوان است، باورت میشود. بیا ببینم، بیا جلوتر. تو که خیلی جوان هستی. من همیشه، حسین مسرّت را پیرمردی با موهای سپید و عینکی تهاستکانی تصوّر میکردم که در کتابخانۀ قدیمیاش نشسته و مشغول تحقیق است، فکر نمیکردم که اینقدر جوان باشد.خیلی خوشحالم، آقای اصفهانیان با بودن این جوان، من مطمئن شدم که تحقیق و پژوهش در یزد زنده میماند. آنگاه خیلی از این سخن او خوشحال شدم. مرا در کنار خود نشاند و آقای اصفهانیان چایی آورد و استاد پس از کلّی خوشوبش و دلگرمی، یک جلد کتاب به نام محیط ادب که در بزرگداشت استاد محیط طباطبایی، خود فراهم آورده بود. امضاء کرد و به حقیر داد و بر روی آن نوشت: «به آقای حسین مسرّت که روزگاری درخشان در پیش دارد و به پاس کوششی که در راه شناخت تاریخ یزد در پیش گرفته، داده شد. 2/4/64» و پس از پرسش و پاسخ زیاد، مرا تا دم در بدرقه نمود.
در سال 1367 که این کمترین با کمترین بضاعت علمی پای در راه تصحیح کتابهای خطّی گذاشته بودم و نخستین کتاب خود را حوزه ادبیات یزد به نام تذکرۀ میکده، تألیف وامق یزدی آماده کرده بودم، بزرگمردی بایسته بود تا به این نوپا جسارت دهد و او را وارد حوزۀ نشر کند. پس پذیرفت و با بزرگواری تمام، خود حتّی افزون به نظارت، کار غلطگیری آن را نیز عهده دار شد. و کتاب را در سال 1371 سلسله انتشارات فرهنگ ایران زمین چاپ کرد.
از آن زمان بود که دوستی ما عمیق و عمیقتر شد. و هرگاه به یزد میآمد، به دیدارش میرفتم. معمولاً نوروز راهی یزد میشد. لطف او بعدها در مقدمة تذکرۀ شعرای یزد (فتوحی)، یزد نامه و... شامل حال حقیر شد. هرکس که تحقیقی در زمینۀ یزد داشت، او را راهی یزد میکرد و نشانی مرا به او میداد، و این نشانۀ اعتماد کامل او به من بود. در این سالها استاد ایرج افشار، چندین جلد کتاب دیگر مانند: واژهنامۀ یزدی، یزدنامه (2 جلد) را چاپ کرد که نقش پررنگ او را در احیای فرهنگ و تاریخ و ادب یزد بیش از پیش پررنگتر کرد. بیگمان نقش او دراین زمینه غیرقابل توصیف است. استاد افشار از سالهای 1330 که قلمزنی را آغاز کرد، علاوه بر تصحیح کتابها، دهها مقاله هم در زمینه بزرگان و تاریخ و ادب یزد نوشت و بسیاری کتاب هم با نظارت او در سلسله انتشارات حسین بشارت به زیر چاپ رفت. مانند یزد در اسناد امینالضرب، سالشمار تاریخی یزد، تذکرۀ شعرای یزد و...، آخرین کار او در این زمینه، نظارت چند ساله به چاپ خاطرات نوّاب وکیل به کوشش دکتر علی اکبر تشکّری بافقی بود. هم او در حدود سال 1375، کتابخانۀ عظیم دکتر علی اکبر سیاسی یزدی که اختیارش با او بود، به دانشگاه یزد اهدا کرد. حیف که با تدبیری برخی مسئولین دانشگاه یزد و عدم اجرای نیات واقف، باعث گردید که خود او کتابخانۀ بزرگش را علیرغم میل باطنی وقف بر مرکز دایرهًْالمعارف بزرگ اسلامی کند.
آخرین محبت او در حقّ حقیر، نوشتن مقدمهای بر دورۀ 4 جلدی یزد، یادگار تاریخ تألیف این جانب است که اکنون در سلسله انتشارات یزدا به زیر چاپ است.
کتاب ایرانشناس مجلّه نگار، تألیف سیّد فرید قاسمی و ارجنامه ایرج، دو عنوان کتابی است که دربارۀ این استاد بیهمتا نوشته شده است. او هیچگاه اجازه نداد مجلسی در نکوداشت و تجلیل از آثارش برپا شود، حتّی مخالف چاپ کتابی به نام ارجنامه در شرح آثار و زندگی نامهاش بود که قرار بود اینجانب فراهم آورد. اما گفت به تو این جازه را میدهم که هرکاری خواستی بکن، اما درباره خودم چیزی نمیگویم و کمکی نمیکنم. اکنون به همّت فرزندانش، فهرست آثار او در آمریکا چاپ شده است. سال گذشته و در زمان سوگ دو عزیز از دست رفتهام که داغدار بودم، او چند بار تلفنی تماس گرفت و مرا دلداری داد و گفت: مسرّت نمیتوانی با طبیعت و روزگار بجنگی، پس بیهوده تلاش نکن و به کارهای تحقیقی و یزدشناسیات بپرداز. من هم بابکم را از دست دادم چه کار توانستم بکنم جز اینکه واقعیت را بپذیری چارهای دیگر نداری.
اکنون ما هم باید این واقعیت را بپذیریم که یکی از بزرگترین نوابغ کتابشناسی و دانشمندان اهل فرهنگ و تاریخ جهان از میان ما رفته است. روانش شاد که مثل اعلای دانشیمردان سایهگستر بود که هزاران دانشپژوه و دانشجو را به شاهراه پژوهش راهنمایی کرد.
منبع: مجله بخارا