مرور زندگی ایرج افشار، ایرانشناس و پدر نسخه شناسی ایران / خداداد رضاخانی
امروز، دنیای علم و فرهنگ ایرانی با مرگ ایرج افشار، داغدیده شد. بعد از چندماه بیماری، ایرج افشار در حالی که فرزندان، دوستان، و دوستدارانش در کنارش بودند، جهان را در بعد از ظهر روز چهارشنبه، ۱۸ اسفند ۱۳۸۹ وداع گفت.
مرگ او ضايعه ای است که شايد تا سال ها و حتی دهه ها در ايران جبران ناپذير باشد. ایرج افشار به معنای واقعی «ايران» شناس بود؛ يعنی نه شرق شناسی که ايران را به ديده پديده ای قابل توجه می نگرد، بلکه متخصصی که زندگيش را وقف شناختن ايران کرده بود. ايران زمينی که شناخت او از آن، به معنی دهه ها مسافرت در سراسر خاک کشور ايران و کشورهای همسايه اش بود.
افشار همه جای ايران را «می شناخت»، در هر ده و شهر و قصبه ای آشنا و دوستداری داشت، و بسياری از دوستان و دوستداران و مهمانانش، خاطره هايی فراموش ناشدنی از مسافرت با او و اتراق کردن در خانه های انسان هایی با صفا و صميمی دارند که در خانه شان را به روی استاد ايرج افشار و هرکس که به او مربوط بود، می گشادند.
اما در اين مختصر، به جای ذکر بيشتر از خاطرات شخصی از ايرج افشار که الان فشرنده قلب نويسنده اين سطور هستند، به زندگينامه مختصری از او و خدمات بی شمارش به ايران شناسی می پردازيم. مشخص است که اين نوشته نمی تواند کامل باشد، هم به دليل دانش کم نويسنده، هم به دليل اينکه فهرست کتاب هايی که در نوشتن، ويراستاری، يا انتشارشان می شود اثر دست ايرج افشار را ديد، خودش کتابی است قطور که اتفاقا" به همت پسرانش چاپ هم شده است.
ایرج افشار، پسر محمود افشار یزدی و نصرت برازنده، متولد سال ۱۳۰۴ در تهران بود. پدرانش البته از افشاران یزد بودند.
تحصیلات ابتدایی و دبیرستانی را در دبیرستان های بزرگ آن دوره، از جمله دبستان شاپور تجریش و مدرسه فیروز بهرام، که دبیرستان زرتشتیان بود، به پایان رساند. در دانشکده حقوق دانشگاه تهران که در آن موقع هنوز جدید بود، تحصیل حقوق کرد و در سال ۱۳۲۸ از آنجا فارغ التحصیل شد. اما مسلم است که از همان جوانی، علاقه خاصی به ایران شناسی و فرهنگ ایران داشت، و این خودش بی ربط به این نکته نیست که پسر محمود افشار بود که خود یکی از بزرگان فرهنگ ایران در قرن بیستم است و شاید بزرگترین خیّر فرهنگی ایران که موقوفاتش هنوز هم در منطقه محمودیه تهران قابل مشاهده است. موقوفاتی که پسرش آنها را به بهترین وجه سرپرستی کرد و از قبل آنها فواید زیادی به ایرانشناسی رساند.
در سال ۱۳۳۱، اولین مجله از چند مجله ای را که در طول عمرش پایه گذاری کرد انتشار داد. "فرهنگ ایران زمین" که سال ها در ایران منتشر می شد و امروزه هم نوای دوباره زنده شدنش را می شنویم، مجله ای بود که با همکاری استادانی همچون منوچهر ستوده و محمد تقی دانش پژوه، که مشوق اولیه ایرج افشار بود، سال ها محل انتشار مقالات مفید و عالمانه ای بود در مورد ادبیات، تاریخ، و فرهنگ ایران.
مجلات ديگری که ایرج افشار قبل از انقلاب منتشر کرد شامل «بررسی کتاب»، «مهر» و البته «آينده» می شوند. دوسال پربار نيز سردبير مجله «سخن» بود که به صاحب امتيازی دکتر پرويز ناتل خانلری منتشر می شد و از اصلی ترين مجلات تخصصی ادبيات و فرهنگ ايران است که حتی تا امروز مطالبش مورد ارجاع و استفاده متخصصين قرار می گيرد.
مشاغل دانشگاهی
مشاغل دانشگاهی ایرج افشار از تدریس او در دانشسرای عالی در سال ۱۳۳۷ شروع شد؛ قبل از آن، چندی به عنوان دبیر در دبیرستان های تهران خدمت کرده بود.
اما از سال ۱۳۴۸ به موقعیت استادی رشته تاریخ در دانشگاه تهران رسید، سمتی که تا انقلاب ایران به آن ادامه داد. بعد از آن ایرج افشار بارها در دانشگاه های خارج کشور از جمله دانشگاه برن در سوئیس به عنوان استاد مهمان تدریس کرد، و بارها در موسسه ایرانشناسی اتریش و دیگر موسسات نظیر آن، کلاس هایی در مورد نسخه شناسی، خط شناسی، و ادبیات ایران ارائه داد.
مشاغل اداری
مشاغل اداری او از دوره کتابداریش در دانشکده حقوق، همان جایی که در آن تحصیل کرده بود، در سال ۱۳۳۰ شروع شد. بجز سردبیری مجلات مختلف، این تخصص در مدیریت کتابخانه ها به ریاست اولیه او به کتابخانه دانشسرای عالی، پیش از تدریس در آن، وبعد به ریاست کتابخانه ملی ایران در سال ۱۳۴۱ انجامید.
سال بعد از آن به ریاست مرکز ایرانشناسی دانشگاه تهران رسید و از سال ۱۳۴۴ تا ۱۳۵۸، رئیس کتابخانه دانشگاه تهران بود. در این موقعیت، خدمات زیادی به پیشرفت علم کتابداری در ایران و نظم دادن به کتابخانه دانشگاه کرد که از جمله آن، به پايه گذاری قرائت خانه ايران شناسی و انتشار مجله کتابداری می توان اشاره کرد.
در زمينه نشر، ایرج افشار در پايه گذاری چند مرکز مهم نشر، از جمله «بنگاه ترجمه و نشر کتاب»، نقش اساسی داشت. همچنين در کنار دوستانش که بزرگترين خدمتکاران فرهنگی ايران بودند، در اداره بسياری از موسسات انتشاراتی ايران داخل بود.
اما يکی از اصلی ترين نقش های او، توليت بنياد موقوفات دکتر محمود افشار يزدی بود که از طريق آن، مجموعه ای از تحقيقات فرهنگی را در قالب کتاب های مستقل يا مجموعه يادنامه دکتر محمود افشار انتشار می داد. به علاوه همه اينها، ايرج افشار موسس نشر «دفتر تاريخ» نيز بود که مدريتش را پسر بزرگ او، که در جوانی در گذشت، به عهده داشت و ناشر بسياری از نوشته های تحقيقی در مورد تاريخ ايران بود.
نسخه شناسی
اما شايد بزرگ ترين و پربارترين جنبه زندگی ايرج افشار، اقدامات مختلف او در زمينه نسخه شناسی، سند شناسی، انتشار اسناد، و نگارش فهرست های مهم نسخه های خطی فارسی در دانشگاه ها و کتابخانه های مختلف ايران و جهان بود.
تعداد اينها به راستی از شمار بيرون است و علاقه مند به دانستن همه کتاب هایی که ايرج افشار در نگارششان دخالت داشت، بايد به فهرست کتاب های خود او مراجعه کند.
اما از مهمترين اينها می شود از فهرست نسخه های فارسی آرشيو ملی اتريش نام برد. بسياری از آثار مهم او، تصحيح و چاپ مدارک تاريخی و ادبی ايران، از جمله کتاب های جغرافيايی و تاريخی مهمی بوده که امروزه بدون استفاده از آنها، هيچ محققی نمی تواند به تحقيق در مورد تاريخ ايران بپردازد.
از جمله اينها می توان از مجوعه اسناد امير نظام گروسی، تاريخ عالم آرای عباسی، و يا ترجمه عتيق مسالک الممالک اصطخری به فارسی را نام برد.
تحقيقات و علايق ايرج افشار منحصر به تاريخ قديم نبود و آثار او در مورد دوره مصدق يا آثار اخير او در انتشار نامه ها و نوشته های بزرگانی مانند تقی زاده و بزرگ علوی نشانه ای از اين جنبه علاقه های اوست.
غير از اين، او همواره به تصحيح متون قديمی علاقه بارزی داشت و بسياری از متن های کلاسيک فارسی، از نوشته های تاريخی گرفته تا قصه حسين کرد شبستری، را به تنهايی يا به همراهی صاحبنظران جوانتر منتشر کرد.
انتشار نسخه های کمیاب
يکی از بزرگ ترين جنبه های علمی افشار، انتشار نسخه های کمياب يا ناشناخته فارسی در دور و بر دنيا بود و همه دوستداران و اطرافيانش را به نوشتن در اين مورد و انتشار آنها تشويق می کرد.
برای اين موضوع، گاهنامه ای را تحت پوشش بنياد موقوفات دکتر محمود افشار يزدی به راه انداخته بود که پژوهش های ايران شناسی نام داشت و در آن، از کشفيات دست نويس های جديد، تصحيح متون کمياب، و ديگر مسائل مربوط به ايران شناسی، مقالات و نوشته های بسياری منتشر می کرد.
اين البته در ادامه سال ها عمر پربار او و تلاش هايش در انتشار مجلات مختلف، از «سخن» و «فرهنگ ايران زمين» گرفته تا «آينده» بود. حتی در زمانی که خود ديگر علاقه ای به انتشار مجله نداشت و بيشتر به کارهای تحقيق می پرداخت، مجلات مهم فرهنگی ايران نظير «بخارا» و نشريه تخصصی نسخه شناسی، «نامه بهارستان» هيچ گاه از نوشته های او در مورد ايران شناسی در جهان و يا معرفی و تصحيح نسخه و سندی جديد، خالی نبودند.
حمايت ايرج افشار از نويسندگان و دانشمندان جوان، و ناشران با علم و انصاف، مثال زدنی بود و الگويی برای کسانی که شايد بخواهند به جايگاه استادی نظير او برسند.
ایرج افشار و سفر
جدا از همه اينها، ايرج افشار به معنای واقعی اهل سفر بود. سال ها، دهه ها، در سراسر ايران مسافرت کرده بود و به قول معروف «وجب به وجب» خاک ايران را می شناخت.
او همچنين، بارها به اروپا مسافرت کرده بود و در دانشگاه ها و کتابخانه های معروف اروپايی تدريس و تحقيق کرده بود. همه اينها به علاوه مسافرت های سالانه به ايالات متحده که پسرانش در آن زندگی می کردند.
نتيجه اين همه مسافرت، بخصوص داخل ايران، چندين مجموعه بسيار شيرين و از نظر علمی مفيد و اساسی، از سفرنامه هایی بود که در آن، خاطرات مسافرت با بزرگان فرهنگ ايران به فلان ده و قصبه را به همراه مهمترين بررسی ها و برداشت ها از تاريخ و رسوم و فرهنگ منطقه همراه می کرد.
در مسافرت هايی که با او به مناطق مختلف ايران کردم، شاهد بودم که حتی در بار دهمی که از منطقه ای ديدن می کند، دقايق متعددی را به نوشتن يادداشت در مورد آنجا، صحبت با مردم محل، و بررسی منطقه می گذراند.
او بسياری از آنها را در يادداشت های خود به صورت مقاله يا کتاب منتشر کرد که از جمله بهترين منابع برای تحقيق در مورد فرهنگ ايران است.
امروز، تمام محققانی که از دانش او بهره بردند، همگی ناشرانی که حمايت او از کار خود را تجربه کردند، و همه کسانی که دوستدار او و فرهنگ ايران بودند، پدری را از دست دادند.